گفتمان برای اشاره به مجموعی قاعدهمندی از گزارههایی به کار میرود کـه بـه صورت ساختارهای نامرئی و ناخودآگاه، در پس اندیشههای مـنفرد، تئوریها و سخنان روزمره نهفته است و قواعد خود را بر اندیشه، فلسفه، علم، رفتارها و گفتارها تحمیل میکند.
تعریف گفتمان
گفتمان، پیکره نظاممندی است که از مفصلبندي عناصر و مفاهیم مرتبط حاصل میشود و مجموعه اd از واژگان را در بر میگیرد که به گونهای معنادار با هم مرتبطاند ؛ به عبارت دیگر، گفتمانها مفصلبندی مجموعهای منسجم از افراد، مفاهیم و واژگان هستند که حول یک دال برتر قرار گرفتهاند و به زندگی انسان معنا میبخشند.
گفتمان برای اشاره به مجموعی قاعدهمندی از گزارههایی به کار میرود کـه بـه صورت ساختارهای نامرئی و ناخودآگاه، در پس اندیشههای مـنفرد، تئوریها و سخنان روزمره نهفته است و قواعد خود را بر اندیشه، فلسفه، علم، رفتارها و گفتارها تحمیل میکند.
از این منظر، فلسفهها و نظریهها حاصل نوعی ساختار است که در ناخودآگاه مردم وجود دارد و بر اساس آن همه چیز شکل میگیرد. در دیدگاه گفتمانی، برخلاف روش اثباتی که جـهان بـیرونی را به عنوان جهانی کم و بیش متصلب، از پیش شکل گرفته و عینی تلقی کرده و معرفت ما را محصول بازتابهای بیرونی میداند، جهان اجتماع و انسان، جهانی ذاتاً بیشکل و بیمعنی است و بوسیله گفتمانهای مسلط هر عصری، معنا و شکلی خاص میگیرد و مـحدود و مـحصور میشود. به سـخن دیگر، اجتماع و انسان بهطور بالقوه قابل ظهور در اشکال گوناگونی است و گفتمان مسلط در هردوره به تحقق و ظهور متعین یکی از آن اشکال مـیانجامد. از این منظر، ساختارهای گفتمانی چهارچوبهایی هستند که به عنوان حدی بر واقعیت متکثر، بیکران و بـینظم بیرونی بـه جـهان بیشکل و بیمعنای خارج، شکل و معنا میبخشند و به دلیل آنکه محصول تحولات تاریخی هستند، دائماً در معرض تغییر و تحولاند.
مولفه های گفتمان
مفصل بندی
هر عملی که میان عناصر پراکنده در درون یک گفتمان ارتباط برقرار کند به نحوی که هویت این عناصر اصلاح و تعدیل شود، مفصلبندی نامیده میشود. مـفهوم مـفصلبندى نـقش مهمى در نظريهى گـفتمان دارد. عـناصر متفاوتى كه جدا از هم شـايد بـىمفهوم باشند وقتى در كنار هم در قالب يك گفتمان گرد مىآيند، هويت نوينى را كسب مىكنند. لاكلا و موف بـراى ربـط دادن و جوش دادن اين عناصر به هم ديگـر از مـفهوم مفصلبندى سـود مـىجويند. بـه عبارت ديگر، «مفصلبندى بـه گردآورى عناصر مختلف و تركيب آنها در هويتى نو» مىپردازد.
دال مرکزی
دال مرکزی نشانهای است که سایر نشانهها در اطراف آن نظم میگیرند. هسته مرکزی منظومه گـفتمانی را دال مـرکزی تشکیل مـیدهد و جاذبه این هسته سایر نشانهها را جذب میکند؛ مثلاً آزادی در لیبرالیسم یک دال مرکزی محسوب میشود و مفاهیمی چون دولت، فـرد و برابری در سایه این دال و با توجه به آن معنا پیدا میکنند.
عناصر
عناصر نشانههایی هستند که معنای آنها تثبیت نشدهاند، و گفتمانهای مختلف سعی در معنادهی به آنها دارند. عناصر دالهای شناوری هستند که هنوز در قالب یک گفتمان قرار نگرفتهاند.
وقتهها
دالهاییاند که در درون یک گفتمان و حول دال مرکزي به طور موقت و نسبی، تثبیت شدهاند. وقتهها عبارتند از موقعیتها و عناصری که در درون یک گفتمان مفصلبندی شدهاند و به هویت و معنایی موقت دست یافتهاند. معانی و هویتها همواره نسبیاند و امکان تغییر آنها بر حسب تغییر گفتمان وجود دارد. هیچ گاه معنا کاملا تثبیت نمیشود.
دال شناور
دال شناور دالی است که مدلول آن شناور و غیرثابت است. به عبارت دیگر، دال شناور دالی است که مدلولهاي متعدد دارد و گفتمانها بر اساس نظام معنایی خود و متناسب با آن سعی دارند مدلول خویش را به آن الحاق کنند و مدلولهاي دیگر (رقیب) را به حاشیه برانند. در فرایند مفصلبنديِ گفتمانها، دالهاي شناور را در عرصهی اجتماع به مثابهی قطعات پازل در کنار یکدیگر و در راستاي ارائهی تصویري همهفهم و همهپسند از نظام سیاسی، اجتماعی مورد نظر خود میچینند.
دال خالی
دال خالی بیانگر یک فضاي خالی است و به عبارتی نشان از امر غایبی دارد. کارکرد دال خالی بازنمایی وضعیت آرمانی و مطلوبی است که گفتمانها سعی در ارائهی آن در بهترین وجه ممکن خویش دارند. از سوي دیگر، این وضعیت بیانگر کوتاهی و قصور گفتمان حاکم در تأمین آن است. بنابراین، معنادهی به دال خالی و ارائهی تصویر جامعهی مطلوب سبب پویایی و نشاط آن گفتمان میگردد.
از سوی دیگر، وجود دال خالی در فضاي سیاسی بیانگر وجود تقاضا براي عرصههاي جدیدي است که سایر گفتمانها میتوانند با پر کردن آن بستر مناسبی براي بدیلسازي خود به جاي گفتمان حاکم طرح کنند. ذکر این نکته مهم است که وجود دال خالی امکان پیشبینی شرایط آینده و دوام گفتمانها را میسر میسازد. بدین معنا که هر گفتمانی که بتواند دالهاي خالی را پیشبینی و پیشیابی کند، میتواند حول آنها مفصلبندي و نظام معنایی خود را توسعه و خود را به عنوان نمونهی آرمانی و مطلوب جلوه دهد و با ایجاد اجماعی نسبی، هژمونیک شده و زمینهی شالودهشکنی گفتمان حاکم را فراهم آورد.
هژمونی
هژمونيک شدن يک گفتمان حاصل هژمونيک شدن معاني دالهاي آن است و به معني آن است که عامهی مردم معاني آن را پذيرفته، يک نوع تثبيت در معاني، هر چند به صورت موقت به وجود آمده است. تثبیت موقت هویتها مهمترین کار ویژهی هژمونی است. دستیابی به هژمونی که غایت یک گفتمان به شمار میرود به کمک تثبیت معنا امکانپذیر خواهد بود. از دیگر کارکردهاي هژمونی جایگزینی سلطه به جاي زور و عادي و طبیعی جلوه دادن قدرت و مطابق حقیقت نشان دادن آن با واقع است.
اگر یک پروژه یا نیروی سیاسی نقش تعیینکنندگی قواعد و معانی را در یک صورتبندی خاص بدست آورد، استیلا یا هژمونی حاصل میشود. بنابراین مفهوم هژمونی حول وحوش این مطلب است که چه کسی برتر خواهد بود. یعنی اینکه استیلا در اینباره است که کدام نیروی سیاسی دربارهی شکلهای مسلط رفتار و معنا در یک زمینه خاص اجتماعی تصمیم خواهد گرفت.
رفتارهای استیلاجویانه نوع ویژهای از رفتار مفصلبندانه هستند، بدین معنا که آنها تعیینکنندهی قواعد مسلطی هستند که هویتهای گفتمان و صورتبندیهای اجتماعی را میسازند. از اینرو رفتارهای استیلاجویانه اغلب شامل بکارگیری قدرت است، زیرا طی آن یک پروژه سیاسی میکوشد تا خواسته خود را بر دیگران تحمیل نماید. دوم اینکه لازمهی رفتارهای استیلا جویانه، در دسترس بودن دالهای شناور است که توسط گفتمانهای موجود تثبیت نشدهاند. به سبب در دسترس بودن عناصر حدوثی و اقتضائی، هدف رفتارهای استیلاجویانه، مفصلبندی آن عناصر در یک پروژه سیاسی در حال توسعه و در نتیجه معنا بخشیدن به آنها است.
بی قراری
همواره این امکان وجود دارد تا هویتها و گفتمانها متزلزل گردند، زیرا تثبیت معنا اساساً امري موقت است و همواره امکان تزلزل معانی تثبیت یافته در درون گفتمان وجود دارد. خصومت و غیریت موجب میگردند تا معنای تثبیت شدهی یک وقته متزلزل شود. این تزلزل را بیقراری مینامند. بی قراری از سطح خُرد یعنی معنای یک نشانه (دال) آغاز میشود و تا کلانترین سطوح یعنی گفتمانهای حاکم بر جهان ادامه مییابد. جهان برساختهی بی قراریهاست و نظام اجتماعی همواره در میان ثبات و بیقراری معنا میشود.
گفتمانگونگی
مـحفظهای از مـعانی اضـافه و بالقوه در بیرون از منظومه گفتمانی خاص که توسط آن طرد شدهاند و مواد خامی برای مفصلبندیهای جدید محسوب مـیشوند. هـر دال معانی متعددی میتواند داشته باشد و هر گفتمان با تثبیت یک معنا، معناهای بـالقوه زیـادی را طـرد میکند. این معانی همچنان موجودند و امکان ظهور در گفتمانی دیگر و شرایطی دیگر را دارند. این معانی طرد شده میتوانند در مفصل بندیهای جدیدی مورد استفاده قرار گیرند.
اسطوره
گفتمانها یا به تعبیر لاکلا اسطورههای اجتماعی محصول بیقراری گفتمانهای حاکم میباشند. زمانی که یک گفتمان با بحران و به تبع آن با بیقراری مواجه میشود و توان هژمونیک خود را از دست میدهد، در اذهان سوژهها نیاز به گفتمان جایگزین که بتواند به حل مشکلات بپردازد، شکل میگیرد. در این شرایط گفتمانهای رقیب با استفاده از ضعف هژمونیک گفتمان حاکم سعی میکنند با ارائهی تصویری آرمانی در نزد سوژهها خود را به عنوان راه حل تمامی مشکلات و بحرانها معرفی کنند.
این تصویر آرمانی اسطوره نام دارد. البته باید توجه داشت این گفتمان برای هژمونیک شدن میبایست مقبولیتی عام داشته باشد و خود را حامی گروههای مختلف اجتماعی معرفی کند. در اینجا است که مفهوم تصور اجتماعی اهمیت مییابد. تصور اجتماعی تصویر آرمانی است که به بخش و گروههای مختلف تسری یافته و عمومیت پیدا کرده است.
هویت
هويت ها را گفتمان ها ايجاد مىكنند و شكلگيرى گفتمان، بر شكلگيرى هويتها مقدّم است. هويت ها بر ساختههایی هستند که توسط گفتمان معنا پیدا میکنند و از پیشساخته شده و دائمی نیستند و به علت تنازع دائم میان گفتمانها، هویتها نیز ناپایدار و موقتی هستند. البته به علت تنازع و تخاصم دائم میان گفتمانها امر هویت بخشی، موقت و نسبی است و هویت گفتمان، ناپایدار است. هویت هر چیز تنها در رابطه با شبکهی هویتهاي دیگر که با هم مفصلبندي شدهاند پدید میآید، بنابراین هویت خصلتی ارتباطی دارد.
بحران
بحران زمانی روی می دهد که راه حل ارايه شده بر اساس گفتمان غالب، توان حل مشکلات را ندارد. در دوران بحران، گفتمانهاي مختلفي به عنوان پاسخي براي حل بحران ظهور مي کنند.
قدرت
قدرت مفهومی محوری در گفتمان است، زیرا شکل گیری هر گفتمان با قدرت میسر میگردد. قدرت از نظر لاکلا و موف عبارت است از قدرت تعریف کردن و تحمیل این تعریف در برابر هر آنچه آن را نفی میکند. گفتمانها جهت تقابل با غیر و هژمونیک کردن معانی مورد نظر خود نیازمند کسب و اعمال قدرت میباشند. در فضای پر از رقابت میان گفتمانهای مختلف، مهمترین عامل پیروزی گفتمانی بر گفتمانهای دیگر قدرت است.
موقعیت سوژه و سوژگی سیاسی
سوژه در نظر لاکلا و موف از آزادي نسبی برخوردار است. آنها از دو مفهوم موقعیت سوژهاي و سوژگی سیاسی براي تبیین جایگاه سوژه استفاده میکنند. موقعیت سوژگی به احاطهی گفتمان هژمون بر سوژهها و اضمحلال آزادي عمل ایشان در درون نظام معنایی گفتمان اشاره دارد. از این رو، از آنجا که گفتمان حاکم، هویتها و روابط اجتماعی و همه چیز را تعیین میکند، در نتیجه هویت سوژه نیز در درون گفتمان معین میشود.
یک سوژه میتواند در درون گفتمانهاي مختلف داراي هویتهاي گوناگون و گاه متضادي باشد. بر این اساس هویت سوژه توسط گفتمان مسلط تعیین میشود و به همین دلیل سوژه در گفتمانهای مختلف هویتهای متفاوتی و گاه متضادی مییابد. اما زمانی که سوژه موقعیت سوژگی سیاسی مییابد، از آزادی، استقلال و اختیار برخوردار میشود. زمانی که در اثر بیقراریهای اجتماعی موقعیت هژمونیک گفتمان دچار تزلزل میگردد، سوژهها به عنوان کارگزار سیاسی دست به عمل میزنند و افراد در مورد گفتمانها تصمیمگیری میکنند و نه گفتمانها در مورد افراد، این موقعیت را سوژگی سیاسی مینامند.
گردآوری: عاطفه کریمی
دیدگاه